به فرزندان خود ، " انسان بودن بیاموزیم.

ساخت وبلاگ


يك متن خيلى جالب از كتاب فارسى دبستان سال 1324 ،

دو برادر ، مادر پیر و بيماري داشتند ..!!
با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد ..!!
يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد ..!!
چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که :
خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ..!!
چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق ..!!
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد :
به حرمت برادرت تو را بخشيدم ..!!
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت :
يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ..؟؟
آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست ..؟؟
ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ..!!

کتاب فارسي دبستان سال ۱۳۲۴
به فرزندان خود ، " انسان بودن بیاموزیم.


انسان سرزمین ناشناخته...
ما را در سایت انسان سرزمین ناشناخته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : b1355-7-244 بازدید : 146 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 14:26