عشق را دست کم نگیرید

ساخت وبلاگ
(عشق را دست کم نگیرید)

تابحال عاشق شدی؟ شايد با خوندن همين يه جمله ی كوتاه، یه لبخند شيرين بشینه روی لبت، يا یه غم تلخ روی دلت. براي من خوندن اون جمله، به معنای یه ذوق وصف نشدنیه، يه تغيير ناگهانی، يه ملاقات که تا آخر عمر زندگی آدمو عوض میکنه. به معنای همنشينی مسالمت آميز اميد و نااميدیه، تناقض جالبیه برای خودش!

اوايل ژانويه بود كه توی یه سينما مشغول به كار بودم. بعد از رفتن بيننده ها، سالن رو با چند نفر ديگر تميز ميكردم در حالی كه به آهنگ تيتراژ پاياني فيلمی كه تازه تموم شده بود گوش ميدادم. كار دلچسبی نبود، اما برای تامين مخارج تحصيلم، چاره ی ديگه ای نداشتم. گاهی اوقات كه سالن خلوت بود، اجازه داشتيم كه همراه بقيه بيننده ها، فيلم در حال پخش رو ببينيم. اين بخشش برام خيلی جذاب بود، يه جور سورپرايز.

نميدونم چنتا فيلم به اون شيوه ديدم، ولي يكی از همين شب ها بود كه توی رديف دوم، ديدمش. يه سطل بزرگ پاپ كورن با تیكه های شكلات توی دستش بود، اشک ميريخت و پاپ كورن ميخورد. برام خنده دار بود كه اونطوری برای اون فيلم مضحک گریه ميکرد. تموم كه شد، بر خلاف بقيه، نشست و به آهنگ پايانی گوش داد و وقت بلند شدن،یه لحظه ی كوتاه نگام كرد. زير چشماش پُف كرده بود، موهاش بهم ريخته بود و آرايشش خراب شده بود. با خودم ميگفتم مگه مجبوری؟ سرش رو برگردوند و رفت بیرون.

چند شب بعد بازم ديدمش، همون پاپ كورن شكلاتی، اينبار قهقهه ميزد، با اينكه فيلم اونقدرم خنده دار نبود. كنجكاو شده بودم، نكنه دختره ديوونه باشه؟ شايد من نميتونم خوب با فيلم ارتباط برقرار كنم يا شايد زيادی حساس شدم؟ به مرور بيشتر و بيشتر ميديدمش، صدای خنده و گريه هاش مدام توی گوشم بود. اصلا سالن سینما بدون صدای اون معنایی نداشت! از دستمزد شبانم، هفته ای چندين دلار خرج ميكردم تا بتونم توی سالن به تماشای فيلم بشينم، تماشای فيلم كه نه، ميخواستم اونو ببينم. در تمام مدت فيلم، اون و پاپ كورن خوردنش رو تماشا ميكردم و با خودم شرط ميبستم كه اينبار هم گريه ميكنه؟ اينبار هم بلند بلند ميخنده؟ اصلا چرا صدای فيلم بايد اونقدر زياد باشه كه نتونم صداش رو خوب بشنوم و چرا سالن بايد اينقدر تاريک باشه كه نتونم یه دل سير تماشاش كنم؟ در یه چشم بهم زدن فيلم تموم ميشد و باز انتظار ميكشيدم تا یه شب بعد كه پيداش بشه.

گمونم كم كم داشتم بهش علاقه مند ميشدم. یه شب از شانسم توی همون ردیفی که اون نشسته بود جا گیرم اومد! معرکه بود! دقیقا کنارم بود! قبل از فیلم سر صحبت رو باز كردم و از کارگردان اون فیلم تعریف کردم، با اینکه اصلا طرف رو نمیشناختم! مشتاق بود، هيچكدام از حرف هامو بی جواب نميزاشت اما نگاهش به فيلم بود، انگار فيلم مهمتر از حرف من بود. كمی ناراحت شدم، اما اهميتی ندادم. فيلم كه تموم شد، لبخندی زد و گفت: "خوشبخت شدم، سارا هستم" من هم كه انتظار نداشتم توی اون موقعيت مجبور به معرفی خودم بشم بعد از كمی دستپاچگی مضحک، گفتم: "منم مکسم! خوشبختم!" باز لبخندی به سمتم پرت کرد و رفت.

فيلم ديدن رو دوست داشتم، اما اون انگار جور ديگه ای فيلم ميديد. شروع كرده بودم به خوندن چندين كتاب تخصصی نقد فيلم. سینمای اسکورسیزی، هیچکاک، نولان... جوری كه نظراتم قويتر و موشكافانه تر شده بود و هر بار سارا از شدت تعجب چشماش گرد میشد! گاهی اوقات ميخواستم بگم: "منو چه به نقد فیلم! من فقط اومدم که چند دلار پول در بیارم! اما تو! تو باعث شدی صد دلار خرج کتاب نقد فیلم کنم!" اما نميخواستم لو بروم. اونقدر غرق صحبت های وسط فيلممون ميشديم كه با پخش آهنگ تیتراژ فيلم، حساب كار دستمون میومد که وقت تمومه! دو دنيای متفاوت بود برای خودش، اون حرفای تخصصی با اون، و تميز كردن سالن سينما! بيرون از سينما هم قرار گذاشتيم و فهمیدم که جادوی خنده ی این آدم، فقط متعلق به سالن سینما نیست، قلبمو جادو کرده!

چند سال بعد ازدواج كرديم و فهميدم سارا فقط برای پاپ كورن شكلاتي میومده سینما و فيلم ديدن فقط در كنار همون براش جذاب بوده تا اينكه سر و كله من پيدا شده!

بهم پیشنهاد داد یه کتاب در مورد نقد فیلم بنویسم، منم که دیگه برای خودم یه پا استاد شده بودم، شروع کردم و چند ماه بعد کتابم توی قفسه های پرفروشترین کتاب های همه ی کتابفروشی ها خودنمایی میکرد! صفحه اولش نوشتم:

"عشق را دست كم نگيريد! عشق می تواند شما را به بزرگترین استاد و بزرگترین نویسنده تبدیل کند. و هر جايی ممكن است به سراغتان بيايد! يک پارک، يک كافه، يا حتي يک سالن سينمای قديمی و به بهانه ی پاپ كورن شكلاتی و تامین مخارج تحصيل دانشگاه! عشق يک آهنگ تيتراژ زيباست كه در سخت ترين لحظات زندگی، در اوج نااميدی، شروع میکند به پخش شدن و شما فقط باید برخلاف اکثر آدمها، بنشینید و لذت ببرید!"

انسان سرزمین ناشناخته...
ما را در سایت انسان سرزمین ناشناخته دنبال می کنید

برچسب : عشق را با دستهای مهربان,عشق دست نیافتنی,عشق دست نیافتنی من,عشق دست نيافتني,چگونه مرغ عشق را دستی کنیم,چگونه مرغ عشق را دست آموز کنیم,چگونه مرغ عشق را دستي كنيم,چگونه مرغ عشق را دستی کنم, نویسنده : b1355-7-244 بازدید : 156 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 17:41